مهر که میآید مدرسههراسی هم میشود
یکی از سوژههای داغ موردتوجه والدینی که بچههایشان کلاساولی هستند و تازه میخواهند فضای درس و مدرسه را تجربه کنند. اما این سؤال که ریشههای این هراس چیست و چه عواقب و تبعاتی به دنبال دارد، سؤالی است که سوژه بحث روانشناسان است و به همین بهانه، این هفته گفتگوی ما با دکتر حسین ابراهیمیمقدم به همین موضوع اختصاص دارد...
▪ آیا مدرسههراسی (ترس مفرط بعضی کودکان از مدرسه) در روانشناسی، تعریف بهخصوصی دارد؟
ـ بیمیلی شدید برای رفتن به مدرسه را ترس از مدرسه میخوانند. این مشکل بیشتر در مدارس ابتدایی دیده میشود و اگر در مقاطع تحصیلی بالاتر گزارش شود باید بررسی عمیقتری در مورد شاگردان، صورت گیرد زیرا احتمال همراه بودن و یا وجود مشکل حادتری که واکنش ظاهری آن، به صورت ترس از مدرسه است، وجود دارد. این دسته از دانشآموزان دچار اضطراب شدید و مفرط به هنگام جدا شدن از افراد مورد علاقه خود مثل مادر یا خانه یا محیطهای موردنظر خود میشوند که بهصورت واکنش ترس از مدرسه و بیمیلی در رفتن به مدرسه یا در واقع جدا شدن از موردهای مورد علاقه خود، نشان داده میشود. این ترس شدیدتر از آن چیزی میباشد که معمولا کودکان در این سن نشان میدهند زیرا بهطور کلی بچهها در سنین اولیه ورود به مدرسه بیشتر مایل هستند در خانه باقی بمانند و نزد دیگر افراد خانواده به سرگرمی بپردازند ولی این گروه از کودکان آنچنان از این جدایی و ترک منزل در هراس میباشند که عوارض جسمانی و روانی جنبی از خود بروز میدهند.
▪ پس درست نیست بگوییم کودک از مدرسه میترسد؟
ـ در واقع ترس از مدرسه نیست که کودک را وادار میکند به مدرسه نرود بلکه ترس از جدایی و وابستگی شدید کودک به یکی از افراد خانواده و به خصوص مادر است که مانع رفتن او به مدرسه میشود. این گروه از دانشآموزان به علت دلبستگی به مادر یا فرد دیگری در خانواده هنگام جدا شدن از او دچار نگرانی شده و تصور میکنند در هنگام نبودن او در نزد فرد مورد نظر ممکن است حادثهای برای آنها پیش بیاید و او تنها بماند. پس مشکل اساسی واهمه از رفتن به مدرسه نیست، بلکه ترس از ترک کردن خانه و به بیان دیگر اضطراب ناشی از جدایی است.
▪ آیا ممکن است نگرانیهای خود مادر هم تاثیر داشته باشد؟
ـ شاید هم بهدلیل نگرانیهای مادر قبل از ورود کودک به مدرسه و یا در دوران ورود کودک به مدرسه است که دانشآموز فکر میکند فردی ضعیف بوده و نیاز به حمایت دارد و چهبسا که ممکن است حوادثی برای او پیش بیاید که خودش قادر به رفع آنها نیست، پس در نتیجه از جدایی مضطرب میشود و مایل است که در نزد مادر بماند. این کودکان خیلی کمتر از حد معمول تجربه جدایی از والدین را در دوران کودکی چشیدهاند و به مادر خود وابستگی بیش از حد دارند و بدون مشورت مادر هیچکاری نمیتوانند بکنند. توجه داشته باشیم مادرانی که به کودکان خود بیش از حد معمول توجه میکنند فرزندانی متکی بر دیگران و دارای ضعف نفس بارمیآورند. عکس این مطلب هم درست است. به این معنی که عدم علاقهمندی به کودک از طرف مادر سبب طرد شدن او گشته، در نتیجه فرزندانی بیعاطفه، عصبی و مضطرب به وجود میآورند. ظاهرا اصل تعادل بهترین روش تربیت است.
▪ علایم فیزیولوژیکی که معمولا با این مشکل همراه است، چیست؟
ـ علایم این حالت در طیف گستردهای از گریستن تا سردرد خفیف و ناراحتی و دلدرد را شامل میشود. همچنین بیاشتهایی، حالت تهوع، استفراغ، سردرد، بیحالی، اسهال و درد دست و پا همراه با فوبیای مدرسه وجود دارد. معمولا این حالت در صبح زود رخ میدهد و در مواقعی که مساله مدرسه رفتن منتفی است، فروکش میکند و در روزهای تعطیل و یا در اوایل تعطیلات آخر هفته کمتر یا اصلا دیده نمیشود.
▪ از نظر جنس و سن هم تفاوتی وجود دارد؟
ـ این نشانه بین دختران کمی متداولتر از پسران است. هرچند کودکان بزرگتر هم دچار این عوارض میشوند ولی این امر بین سنین ۵ تا ۸ سالگی و بعدها نیز در ۱۱ سالگی معمولتر و متداولتر است.
▪ والدین این بچهها معمولا چگونه افرادی هستند؟
ـ مادران این کودکان معمولا کمالگرا، مستبد و بیش از حد مراقب و یا سهلگیر هستند، در حالی که پدران بیکفایت و بیعلاقه میباشند. اینگونه والدین کلا نسبت به آموزش و پرورش، نظر نامناسبی دارند. مادر با رفتن فرزندش به مدرسه، احساس تنهایی میکند و ناخودآگاه دوست دارد کودکش در خانه بماند. شاید بین او و همسرش اختلاف است و او به ویژه در پی عشق و مصاحبت فرزندانش است. شاید شما هم در روز اول مدرسه مادرانی را دیدهاید که در چشمانشان اشک حلقه زده است. گاهی مادران به فرزندانشان بیش از فرزندان به مادران میچسبند. در این مواقع مادر دارای یک نگرش متضاد عاطفی میشود. او میداند که رفتن کودکان به مدرسه لازم و ضروری است ولی تمایلاش آن است که در خانه بمانند. او با روشهاش بسیار ظریف نشان میدهد که از ماندن کودک در خانه متأسف نیست، در عین حال هم، بدون آنکه خود متقاعد شده باشد، کودک را در رفتن به مدرسه اجبار میکند. هنگامی که فرزندش مدرسه را آغاز میکند، او مرتبا عبارات غیرلازمی چون «وضع تو خوب است»، «خیلی هم بد نیست» را به زبان میآورد و غیرمستقیم به کودک تلقین میکند که او مدرسه را دوست نخواهد داشت. ممکن است مادر خود از مدرسه منتنفر باشد و ترتیبی دهد تا احساس واقعیاش به کودک منتقل شد ولی فراموش نکنیم که همه اینها ناخودآگاه است.
▪ آیا این کودکان از نظر هوش با کودکان دیگر فرق دارند؟
ـ کودکانی که از مدرسه میترسند معمولا بهره هوشی مناسبی دارند و احتمالا در مدرسه نیز شاگرد خوبی هستند ولی دارای زمینههای ترس و بزدلی، ناپختگی، انفعالی و انزواطلبی هستند. به همین دلیل از جنگ و دعوا، ورزشهای سنگین و فعالیتهای اجتماعی اجتناب میکنند.
▪ آیا حسادت به فرزند دیگر هم تاثیری دارد؟
ـ هرچند که همه بچهها حسود بوده، رقابت خواهر یا برادر را عاملی برای حسادت ورزیدن میبینند لکن چنین کودکی مایل نیستند هیچگاه خواهر یا برادر خود را با مادر در خانه رها کرده، به مدرسه بروند.
▪ احتمالا در مدرسه چه عواملی میتواند این مشکل را به وجود آورد؟
ـ البته عواملی هم در مدرسه وجود دارد که میتواند ترس از مدرسه را در کودک به وجود آورد، مانند اذیت و آزار توسط کودکان دیگر یا معلم، سر به سر گذاشتن، لقب دادن، ترس از شکست و ردی، فشارهای ناشی از امتحان، اختلالات ویژه یادگیری و رسیدن به موقعیت بالاتر و یا مدارج مختلف، عقب ماندن در نتیجه بیماری. اضطراب درباره بازگشت به مدرسه و یا ترس از تنبیه به خاطر عمل خلاف یا بزهکاری... مخالفت نهایی کودک برای رفتن به مدرسه، معمولا در روزها و هفتههای اولیه سال تحصیلی است و آن هم همراه با علایم جسمانی با گریستن تقریبا مداوم. در این موارد کودک عذرهای خود را با بهانههایی از معلم، تنبیه، اذیت و آزار، غذای مدرسه، ترس از رد شدن در امتحانات و ... در هم میآمیزد، در حالی که پرهیز از مدرسه حاصل ترکیب عواملی چون بیثباتی، کنترل غیرمنطقی در خانه، شخصیت کودک و احتمالا مسایل موجود در مدرسه است.
▪ گاهی دیده میشود که این بچهها خیلی هم پرخاشگری میکنند. نظر شما چیست؟
ـ عدهای معتقدند که ترس از مدرسه اغلب حاصل خصومت و کینهتوزی متقابل و سرکوبشده بین دختر و مادر است که در ارتباط دختر با مدرسه متبلور میشود. ممکن است کودک اجتناب از رفتن به مدرسه را، بهعنوان وسیلهای برای جلبتوجه و کوشش جهت رسیدن به حقوق خویش، به کار گیرد. شاید هم مشکل واقعی پرخاشگری باشد، یعنی میل به آرزوی غلبه کردن بر دشمن.
دکتر حسین ابراهیممقدم
روانشناس
روزنامه سلامت
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: